چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:اس ام اس,اس ام اس عاشقانه,smsرمانتیک,اس ام اس رمانتیک و احساسی,sms,اس ام اس جدید رمانتیک,اس ام اس جدید, :: 23:10 :: نويسنده : MOSTAFA
. . سلامتي کسايي که تو خاطرمون “ابدي” هستن اما تو خاطرشون “عددي” نيستيم . . . مي توان از آب و از نان ، و از جان خود حتي گذشت ممکن اما نيست مجنون بود و از ليلا گذشت عاشقان را جامه اي پوشيدني جر چشم نيست يا ز خير عشق يا ميبايد از دنيا گذشت . . . . . . سلام سلطان قلبها ، تو اي همزاد گلها، منم باباي بارون منم سلطان غمها، سلام کردم نگي هي بي وفايي، سلام کردم بگم واي از جدايي . . . . . . موضوع انشاء : تعطيلات خود را چگونه گذرانديد ؟ - به نام خدا - فرسنگ ها دور از آغوشش . . . . . . حالـــــــا حرفـــــــهايمان بمـــــــاند براي بعد دلخوري هـــــــامـــــــان دلـــــــتنگي هـــــــامـــــــان و تمـــــــام اشکـــــــهاي مـن با او چـــــــگونـــــــه ميگـــــــذرد کــــــه با مـن نمي گذشت . . . ؟ . . . عاشقانه هايي که برايت مينويسم مثل آن چاي هايي هستند که خورده نميشوند! يخ ميکنند و بايد دور ريخت! فنجانت را بده دوباره پر کنم . . . . . . دوســتــت دارم را هزار بار ديگر تکرار کن اينجا نه بينيِ کــَـسي دراز مي شود ! نه گـُـرگي به گــَـله ات ميزند ! . . . . . . دلتنگم و جز روي خوشت در نظرم نيست / در گيتي و افلاک به جز تو قمرم نيست با عشق تو شب را به سحرگاه رسانم / بي لذت ديدار تو شب را سحرم نيست . . . . . . کاش ميشد:بچگي را زنده کرد کودکي شد،کودکانه گريه کرد شعر ” قهر قهر تا قيامت” را سرود آن قيامت، که دمي بيش نبود فاصله با کودکي هامان چه کرد ؟ کاش ميشد ، بچگانه خنده کرد . . . . . . گاهــــي وقتي کسي از زندگيتان ميرود دارد به شما لطف مي کند او فضايي خالي به جا مي گذارد براي کسي که لياقت آنجا بودن را داشته باشد . . . . . . کوچه اي را بود نامش معرفت / ساکنينش بامرام از هر جهت گرچه بن بست بود مثل قلب من / آخرين خانه تو بودي خوب من . . . . . . برايم دعا کن ! اجابتش مهم نيست ! نياز من آرامشي است که بدانم تو به ياد مني . . . . . . خواهم ز خدا خسته و درمانده نباشي / محبوب خدا باشي و شرمنده نباشي اي دوست الهي در اين عالم هستي / سرزنده بماني و سرافکنده نباشي . . . . . . در قيد غمم، خاطر آزاد کجايي؟ تنگ است دلم، قوت فرياد کجايي؟ با آنکه ز ما ياد نکردي.. اي آنکه نرفتي دمي از ياد کجايي؟ . . . غصه ي دوري دلدار مرا پيرم کرد / غم هجران نگارم ز جهان سيرم کرد گريه کردم ز فراغت گل من باور کن / که مرا غربت اين شهر زمين گيرم کرد . . . . . . گاهي آدم ميماند بين بودن يا نبودن! به رفتن ک فکر مي کني اتفاقي مي افتد که منصرف مي شوي… ميخواهي بماني، رفتاري مي بيني که انگار بايد بـــروي! اين بلاتکليفي خودش کلــــي جهنـــــــــــــــم است . . . نقش چشمان خمارت ، چه کشيدن دارد / سايه ساران دو زلفت ، چه لميدن دارد آن قدر خوب و مليحي که به يک جرعه نگاه / حس مستي لبت طعم چشيدن دارد . . . . . . همه خوابند و من بيدارم امشب / دلم کرده هواي يارم امشب غم عشق و فراقش مرهمي نيست / مداواي اميد ديدارم امشب . . . . . . گاهي فرار مي کنم از فکر کردن به تو .. مثل رد کردن آهنگي که خيلي دوستش دارم .. . . . هيچ پلي مرا با اين همه فاصله به چشمان تو پيوند نمي زند مي دانم هر چه من بيشتر جلو مي آيم رانش چشم هاي تو فاصله را بيشتر مي کند . . . . . . بــي شــــک . . . جهــــان را بـــه عشــــق کســي آفـــريـــده اند چـــون مـــن کـــه آفـــريـــده ام از عشـــــق جهـــاني بـــراي تـــــو . . . . . . حــُــــرمت نان از قلب بيشـــــتر است آنرا مي بوســــــند، اين را ميشـــــکنند . . . . . . احساس تو چون طراوت باران است بر زخم شکوفه هاي گل درمان است هر وقت که در هواي تو مي چرخم انگار نفس کشيدنم آسان است . . . . . . شايد آرام تر ميشدم فقط و فقط …….. اگر ميفهميدي….. حرفهايم به همين راحتي که مي خواني نــــوشته نشده اند!! . . . لياقت مي خواهد واژه ” ما ” شدن لياقت مي خواهد “شريک ” شدن تو خوش باش به همين “با هم ” بودن هاي امروزت من خوشم به خلوت تنهايي ام تو بخند به امروز… من ميخندم به فرداهايت . . . . . . دعاي باران چرا؟ دعاي عشق بخوان اين روزها دلها تشنه ترند تا زمين خدايا کمي عشق ببار . . . دلم اصرار دارد فرياد بزند؛ اما . . . من جلوي دهانش را مي گيرم وقتي مي دانم کسي تمايلي به شنيدن صدايش ندارد . . . مُتَنَفِرَمْ اَزْ اِنْسآ??ْ هآيےْ کِهـ ديوآرِ بُلَنْدَتْ رآ مےْ بينَنْدْ ، ولےْ بهـ دُنْبآلِ هَمآ??ْ آجُرِ لَق ديوآرَتْ هَسْتَنْدْ کِهـ . . . تُو رآ فُروْ بريزَنْدْ . . . تآ تُو رآ اِنْکآرْ کُنَنَدْ . . . وَ اَزْ رُويَتْ رَدْ شَوَنْدْ . . . . . . من به قلبم افتخار مي کنم با آن بازي شد ، زخمي شد ، به آن خيانت شد ، سوخت و شکست اما به طريقي هنوز کار مي کند . . . . . . حال آدم خراب پرسيدن ندارد اما … دستانش گرفتن دارد . . . . . . زياد فرقي نکرده … خودِخودشه فقط اوني که داره باهاش قدم ميزنه ” من ” نيستم . . . . . . جاگذاشته ام دلي هرکه يافت مژدگاني اش تمام “زندگي ام” . . . من براى تنها نبودن آدمهاى زيادى دوروبرم دارم آن چيزى که ندارم کسى براى باهم بودن است . . . نظرات شما عزیزان:
|