به وبلاگ من خوش آمدید
امیدوارم از مطالب نهایت استفاده رو بکنید
(هیچ کس اشکی برای ما نریخت / هر که با ما بود از ما می گریخت/ چند روزی هست حالم دیدنیست ، حال من از این و آن پرسیدنیست / گاه بر روی زمین زل می زنم / گاه بر حافظ تفاءل می زنم ، حافظ فالم را گرفت / یک غزل آمد که حالم را گرفت / ما ز یاران چشم یاری داشتیم/ خود غلط بود آنچه می پنداشتیم .)
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان باران دلتنگی و آدرس mostafaheartsick73.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
کنار خيابون ايستاده بود
تنها ، بدون چتر ،
اشاره کرد مستقيم ...
جلوي پاش ترمز کردم ،
در عقب رو باز کرد و نشست ،
آدماي تنها بهترين مسافرن براي يک راننده تنها ،
- ممنون
- خواهش مي کنم ...
حواسم به برف پاک کناي ماشين بود که يکي در ميون کار مي کردن و قطره هاي بارون که درشت و محکم خودشون مي کوبوندن به شيشه ماشين ،
يک لحظه کوتاه کافي بود که همه چيز منو به هم بريزه ،
و اون لحظه ، لحظه اي بود که چشم هاي من صورتش رو توي آينه ماشين تماشا کرد ،
نفسم حبس شد ، پام ناخودآگاه چسبيد روي ترمز ،
- چيزي شده ؟
چشمامو از نگاهش دزديدم ،
- نه .. ببخشيد ،
خودش بود ، شک نکردم ، خودش بود
بعد از ده سال ، بعد از ده سال .... خودش بود .
با همون چشم هاي درشت آهويي ، با همون دهن کوچيک و لبهاي متعجب ،
با همون دندوناي سفيد و درشت که موقع خنديدنش مي درخشيد و چشمک مي زد ،
خودش بود .
نبضم تند شده بود ، عرق سردي نشست روي تنم ، ديگه حواسم به هيچ چي نبود ،
مي ترسيدم دوباره نگاهش کنم ، مي ترسيدم از تلاقي نگاهم با نگاهش بعد از ده سال نديدن هم ،
دستام و پاهام ديگه به حال خودشون نبودن ،
برف پاک کنا اصلا کار نمي کردن ، بارون بود و بارون ،
پرسيد :
- مسيرتون کجاست ؟
گلوم خشک شده بود ،
سعي کردم چيزي بگم اما نمي شد ، با دست اشاره کردم .. مستقيم .
گفت : من ميرم خيابون بهار ، مسيرتون مي خوره ؟
به آينه نگاه نکردم ، سرمو تکون دادم ،
صداي خودش بود ، صداي قشنگ خودش بود
هر نگاه بستگي به احساسي که در آن نهفته است , سنگيني خاص خودش را دار
و نگاهي که گرماي عشق در آن نهفته باشد , بدون انکه احساس کني , تنت را مي سوزاند
اولين بار که سنگيني يک نگاه سوزنده را احساس کرد , يک بعد از ظهر سرد زمستاني بود
مثل هميشه سرش پايين بود و فشار پيچک زرد رنگ تنهايي به اندام کشيده اش , اجازه نمي داد تا سرش را بلند کند
مي فهميد , عميقا مي فهميد که اين نگاه با تمام نگاه هاي قبلي , با همه نگاه هاي آدم هاي ديگرفرق مي کند
ترسيد , از اين ترسيد که تلاقي نگاهش , اين نگاه تازه و داغ را فراري بدهد
همانطور مثل هر روز , طبق يک عادت مداوم تکراري , با چشم هايي رو به پايين , مسير هر روزه ش را, در امتداد مقصد هر روزه , ادامه داد .
در ذهنش زندگي شبيه آدامس بي مزه اي شده بود که طبق اجبار , فقط بايد مي جويدش
تکرار , تکرار و تکرار
سنگيني نگاه تا وقتي که در خونه را بست , تعقيبش کرد
پشتش رابه در چسباند و در سکوت آشناي حياط خانه , به صداي بلند تپيدن قلبش گوش داد
برايش عجيب بود , عجيب و دلچسب....
- داماد خَچَل : سن بين 15 تا 19 سال ،خام و نپخته ، سرد وگرم نچشيده، جسارت بسيار ، حماقت فراوان ، زود پشيمون ،زود رنج ، قرباني عواطف زودگذر يا مبادلات خانوادگي ، بچه اش از خودش بزرگتر !
2- داماد مَچَل : سن بين 19تا25سال ، ژيگولي ، دانشجو ، سرباز ، رفيق باز، وابسته به پول بابائي ، بيکار ، آينده دار، توي هر دامي که براش پهن کنن تلپي ميفته ، کيس مناسبي براي تور شدن ،کم ظرفيت ، يکي ميزنه يکي ميخوره !
3- . داماد هَچَل : سن بين 25 تا 29سال ، رسيده ، حاضر آماده ، داراي کار و بار، فارغ التحصيل ،با کارت پايان خدمت ، داراي شکستهاي عشقي فراوان، بسيار با تجربه ، دم به هرتله اي نميده ، عصا قورت داده ، کمي کج و معوج، پراز قرشمه ، به کمتر از زتا جونز و جولي رضايت نميده !
4- داماد کَچَل: سن بين 30 تا 37 سال ، گرفتار ، ، درگير، پرکار ،پرخور، همچنان پرشور، نقل ونبات ، گوله نمک ،فوران احساسات ، راضي به رضاي خدا، دنبال زنان بيوه کم سن وسال ، مسئوليت پذير ، درپي رفاه خانواده ، داراي کار وبار و خانه، قسمت هرکي بشه مبارکه !!!
مرد براي
اعتراف نزد کشيش رفت.
«پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ
جهاني دوم من به يک يهودي پناه
دادم»
«مسلماً تو گناه نکرده اي پسرم»
«اما من ازش خواستم براي ماندن در
انباري من هفته اي بيست شيلينگ
بپردازد»
>
> «خوب البته اين يکي زياد خوب
> نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم
> رو نجات دادي،
> بنابر اين بخشيده مي شوي»
>
> «اوه پدر اين خيلي عاليه. خيالم
> راحت شد. حالا ميتونم يه سئوال
> ديگه هم بپرسم؟»
>
> «چي مي خواي بپرسي پسرم؟»
>
> «به نظر شما بايد بهش بگم که جنگ
> تموم شده؟»
A man with a gun goes into a bank and demands their money
مردي با اسلحه وارد يك بانك شد و تقاضاي پول كرد.
Once he is given the money, he turns to a customer and asks, 'Did you see me rob this bank?'
وقتي پولها را دريافت كرد رو به يكي ازمشتريان بانك كرد و پرسيد : آيا شما ديديدكه من از اين بانك دزدي كنم؟
The man replied, 'Yes sir, I did.'
مرد پاسخ داد : بله قربان من ديدم.
The robber then shot him in the temple, killing him instantly.
سپس دزد اسلحه را به سمت شقيقه مرد گرفت و او را در جا كشت.
He then turned to a couple standing next to him and asked the man, 'Did you see me rob this bank?
او مجددا رو به زوجي كرد كه نزديك او ايستادهبودند و از آنها پرسيد آيا شماديديد كه من از اين بانك دزدي كنم؟
The man replied, 'No sir, I didn't, but my wife did.
مرد پاسخ داد : نه قربان. من نديدم اما همسرم ديد.
Moral - When Opportunity knocks.... MAKE USE OF IT
نكته اخلاقي: وقتي شانس در خونه شما را ميزند..... از آن استفاده كنيد.
مهتاب . اي مونس عاشقان
روشنايي آسمان . آه مهتاب...
اي چراغ آسمان
روشني بخش جان
کو ماهم؟...
نزدت چه شبها با او در آنجا بوديم
فارغ ز دنيا . لبها به لبها بوديم
با يکدگر ما پيش تو تنها بوديم
مفتون و شيدا غرق تماشا بوديم
مهتاب . امشب که پيش توام
او رفته و من مانده ام . آه افسوس...
رفت و آن دوران گذشت
سر نهم بر کوه و دشت
از هجرش...
نزدت چه شبها با او در آنجا بوديم
فارغ ز دنيا . لبها به لبها بوديم
با يکدگر ما پيش تو تنها بوديم
مفتون و شيدا غرق تماشا بوديم
نجوايي از سوي تو ، نگاهي کوتاه از تو ، لبخندي بر لبان زيبايت ، و من خود را غرق در عشق ديدم .
:
:
:
:
:
:
دعوتم کن به يه بوسه گوشيه دنج يه رويا.من ميخام با تو بمونم از الان تا ته رويا.من ميخام باشم کنارت با همين رويا بميرم.من ميخام بميرم اما دستاتو توي دستام بگيرم.واسه به تو رسيدن اين همه شب رو دويدم.خسته از طلوع فردا شب به شب خوابتو ديدم
:
:
:
:
:
:
شبي ديگر سرم را روي بالش مي گذارم
به اميد اينکه فردا صبح تو بالشم را تکان دهي
شبت بخير عزيــــزم . . .
:
:
:
:
:
:
اي گل سرخ پاييزم ، شبت به خير عزيزم
بوسه به پات ميريزم ، شبت به خير عزيزم
وقت لالايي گفتنه ، تو خوب بخوابي عشق من
عشقو به پات ميريزم ، شبت به خير عزيزم
:
:
:
:
:
:
:
امشب مي خوام بهت افتخار بدم و بيام تو خوابت !
البته از همين جا از خانوادت حلاليت ميطلبم …
آخه امکان داره ذوق مرگ بشــــي !!
شبت لالا عزيزم . . !
:
:
:
:
:
:
فرشته ها وجود دارن اما بعضي وقتا چون بال ندارن ما بهشون ميگيم دوست
:
:
:
:
:
:
عـشـق هايت را مثل
کـانـال تـلـويـزيـون عـوض مـي کـنـي
و افـتـخـار مي کـنـي،
که عشق برايت اين چنين است !
و مـن مـي خـندم …
به برنامه هايي که هيچکدام ،
ارزش ديدن ندارند . . .
:
:
:
:
:
:
من به دو چيز عشق مي ورزم يکي تو و ديگري وجود تو، به دو چيزاعتقاد دارم يکي خدا وديگري تو، من در اين دنيا دو چيز ميخواهم يکي تو وديگري خوشبختي تو
:
:
:
:
:
اگه احساسمو کشتي اگه از ياد منو بردي اگه رفتي بي تفاوت به غريبه سر سپردي.بدوون اينو که دل من شده جادو به طلسمت.يکي هست اين ور دنيا که تو يادش مونده اسمت
:
:
:
:
:
:
بــــــــه هر کسيــــــــ دلـــــــــم خوشه…
“دلخوشيامـــــــــــو” ميکشه
يکي ميگويد
زير يک سقف
دور يک سفره
چقدر نزديک
چقدر دور
بيا باهم قهر بکنيم
تا دلمان براي هم تنگ شود!!!
:
:
:
:
:
به همان قدر که چشم تو پر از زيبايي است
بي تو دنياي من اي دوست پر از تنهاييست
:
:
:
:
:
:
تو نيستي،
تا من تنهاييم را با تو قسمت كنم
ولي آنقدر بزرگم
كه سهم تو را
در گوشه ساكت اتاقم نگهدارم
تا تو
بيايي و ببيني
كه بي تو چقدر
-چقدر-
تنها بوده ام!
:
:
:
:
:
:
بازي روزگار را نميفهمم!من تو را دوست دارم.تو ديگري را ... ديگري مرا ... وهمه ما تنهاييم!!
:
:
:
:
:
:
:
نسل ............ نسل بعد را سوزاند و نسل سوخته آينه عبرت نسل الکي خوشها شد تا گول ......... را نخورند(جاي نقطه چين هر عبارتي مجاز است!)
:
:
:
:
:
:
:
:
:
:
:
:
گفتي که دنيا را پر از غم دوست داري پس مطمئن هستم مرا هم دوست داري گفتي نميخواهي ببارم عشق اما شعر غريبي را که گفتم دوست داري
:
:
:
:
:
:
لبخند ، شروع عشق است
پُر از اضطرابِ افتادن ...
:
:
:
:
:
:
قلبت رو خالي نگه دار اگر هم روزي خواستي کسي را در قلبت جاي دهي سعي کن که فقط يک نفر باشد به او بگو که تو را بيشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم ..... زيرا که به خدا اعتقاد دارم و به تو نياز دارم
:
:
:
:
:
:
عميق ترين درد زندگي مردن نيست بلکه نداشتن کسي است که الفباي دوست داشتن را برايت تکرار کند و تو از او رسم محبت بياموزي
:
:
:
:
:
:
شبي ديگر سرم را روي بالش مي گذارم
به اميد اينکه فردا صبح تو بالشم را تکان دهي
شبت بخير عزيــــزم . . .
:
:
:
:
:
:
اي گل سرخ پاييزم ، شبت به خير عزيزم
بوسه به پات ميريزم ، شبت به خير عزيزم
وقت لالايي گفتنه ، تو خوب بخوابي عشق من
عشقو به پات ميريزم ، شبت به خير عزيزم
:
:
:
:
:
:
امشب مي خوام بهت افتخار بدم و بيام تو خوابت !
البته از همين جا از خانوادت حلاليت ميطلبم …
آخه امکان داره ذوق مرگ بشــــي !!
شبت لالا عزيزم . .
با سلام ,
خدا جان , حرفهايم را توي نيم ساعت بايد براتان بنويسم
خودتان ميبينيد که براي پيدا کردن هر کدام از حرف ها روي اين صفه کليد چقدر عرق ميريزم
خداجان , از وقتي پسر همسايه پولدارمان به من گفت که شما يک ايميل داري که هر روز چکش ميکنيد هم خوشحال شدم , هم ناراحت
خوشحال به خاطر اينکه مي توانم درد دلم را بنويسم
و ناراحت از اينکه ما که توي خانه مان کامپيوتر نداريم
ما توي خانه مان دو تا اتاق داريم
يک اتاق مال آقا جان و ننه مان است
يکي هم مال من و حسن و هادي و حسين و زهرا و فاطمه و ننه بزرگ
دو تا پشتي نو داريم که اکبر آقا بزاز , خواستگار زهرا برامان آورده
يک کمد که همه چيزمان همان توست
آشپزخانه مان هم توي حياط است و آقاجان تازه با آجر ساختتش
ما هم مجبوريم براي اينکه براي شما ايميل بزنيم دو هفته بريم پيش رضا ترمزي کار کنيم تا بتونيم پول يک ساعت کافي نت را در بياريم
خداجان , جان هرکي دوست داريد زود به زود ايميل هاتان را چک کنيد و جواب ما را بدهيد......